به گزارش خبرگو ،فهیمه حسنمیری: ماجرا از یک قتل آغاز میشود. بازیگران میآیند و مقابل ما، تماشاگرانی که هم پلیس هستیم، هم جامعهایم، هم ذهنمان به قضاوت کشیده میشود، مینشیند و ماجرا را تعریف میکند. هرکس ماجرا را از زاویه دید خودش میگوید، که چه شده، مردی، زنی، کسی که بعدا قرار است هویتش معلوم شود، در خانهای به قتل رسیده، و چرا اطرافش را اینها پوشانده؛ مشتی لوازم آرایش!
و هرچه میگذرد، هرچه بیشتر روایتها را میشنویم و قطعات پازل «آبی مایل به صورتی» را کنار هم میگذاریم، به نتایج بیشتری میرسیم، دستمان میآید که مقتول، مردی بوده، که زنی شده، که اتهامهای زیادی را تحمل کرده، که فراز و فرودهای زیادی در زندگیاش داشته، با خودش در کلنجار بوده و در آخر، همین چالش هویت، همین تمایل برای رفتن از رنگهای تعیین شده جنسیت، رفتن از آبی به صورتی، کارش را به مرگ کشانده، از سوی افرادی که درکش نکردهاند و نخواستهاند برای یک لحظه هم که شده، خودشان را به جای او بگذارند.
نمایش «آبی مایل به صورتی»، این روزها در سالن نمایش پالیز، ماجرای این قتل را به تصویر میکشد؛ قتلی که تنها نمادی از مرگی است که ترنسکشوالها، هر روز و هر لحظه با آن مواجهند. این نمایش، یکی از معدود آثاری است که در آن، افراد ترنسکشوال، دیده و شنیده میشوند، در جامعهای که ترجیح میدهد آنها را انکار کند و فراموش کند مردانی هستند که روحشان زنانه و زنانی هستند که روحشان مردانه است. کسانی که شنیدن روایتهایشان کار سادهای نیست، دیدن بعض و اندوه و مصائبی که ناخواسته، مجبورند تحملش کنند طاقت زیادی میخواهد و به هزار و یک اتهام محکوم میشوند تنها به جرم این که روحشان فرمان دیگری میدهد و جسمشان شکل دیگری است.
این هم ساده نبوده، «این که نمایشی پیش روی مخاطب قرار بگیرد که او را با درد افراد ترنسکشوال یا همان که به ترنس معروف هستند، آشنا کند.» اینها را ساناز بیان میگوید، نویسنده و کارگردان نمایش «آبی مایل به صورتی» که چند سال را صرف پژوهش کرده، چند سال را هم صرف گرفتن مجوز برای اجرا، اما از دغدغهاش برای پرداختن به این موضوع، دست برنداشته: «مادرم روزنامهنگار بود و یکی از اولین گزارشهای مطبوعات درباره افراد ترنسکشوال را در زمان نوجوانی من نوشت. به واسطه این گزارش که «غریبههای عالم خلقت» نام داشت، این افراد به خانه ما رفت و آمد داشتند و مشکلاتشان را مطرح میکردند. از همان زمان با این موضوع تغییر جنسیت و این که چقدر جامعه پذیرش این افراد را ندارد آشنا شدم.»
بیان به خبرآنلاین میگوید: این جرقه در ذهن من بود و سالها بعد که وارد فضای تحصیلی و کاری شدم، به نظرم رسید که چقدر جنسیت موضوع مهمی در جامعه ماست. درست است که هویت جنسی مساله مهمی است اما در جامعه ما بخش زیادی از هویت ما را جنسیت تشکیل میدهد و میشود گفت با جامعه جنسیتزدهای مواجهیم که به افراد برچسبهای مختلفی میزند و من خودم به خاطر زن بودن باید بیشتر تلاش میکردم تا خودم را در عرصههای مختلف ثابت کنم. با این دیدگاه، احساس کردم ترنسها به عنوان طیفی که مرز بین مرد بودن و زن بودن هستند، آسیبپذیری بیشتری در این جامعه دارند و باید به این موضوع و فشارهای اجتماعی که به آنها وارد میشود بپردازم.
این نویسنده و کارگردان که در اغلب آثارش به موضوعات اجتماعی میپردازد، به تابو بودن موضوع تغییر جنسیت هم اشاره میکند و البته میگوید که ترسی از پرداختن به آن نداشته: چهار سال پیش که فضای تئاتر متفاوتتر از الان بود تصمیم گرفتم این نمایش را کار کنم که پرداختن به این موضوع احتیاط بیشتری لازم داشت اما فکر میکنم همین که در چنین شرایطی بتوانیم به این موارد چالشی بپردازیم اهمیت دارد و باید بدانیم چطور باید با قواعد و قوانین موجود کنار بیاییم که حرفمان را درباره آنچه جامعه نیاز دارد بشنود هم بزنیم. درست است که چند سال طول کشید بتوانم نظر مساعد مسئولان را برای اجرای نمایشی درباره تغییر جنسیت جلب کنم، اما همین سختیها را باید برای فرهنگسازی تحمل کنیم.
آنچه شخصیتهای نمایش به آن اشاره میکنند، هر کدام، بیان مشکلی از مشکلات این قشر است؛ پذیرفته نشدن از طرف خانواده، سرکوب، تحقیر، مشکلات شغلی و اجتماعی، اجبار به ازدواج، روند طولانی و پیچیده تغییر جنسیت، مشکلات پزشکی و موارد دیگری که به گفته ساناز بیان، از مطالعات میدانی، تحقیقات کتابخانهای و مصاحبه با جامعهشناسها، پزشکها، سکسولوژیستها و روانشناسها به دست آمده: با همه اینها، مهمترین بخش کار پژوهشی ما را مصاحبه با افراد ترنسکشوال شکل داده، چه آنها که در مسیر تغییر جنسیت بودند و چه آنها که این روند را طی کرده بودند. ما 100 ساعت مصاحبه با آنها داشتیم و سوالی که در آخر مصاحبه از تمام آنها میپرسیدم این بود که چه چیزی دوست داری در این کار ببینی؟
نیاز به فهمیده شدن، اصلیترین پاسخ ترنسکشوالها در مصاحبهها بوده است: فهمیدن این افراد، سادهترین و در عین حال شاید پیچیدهترین کاری است که میشود کرد. این کار، مهمترین وظیفه یک اثر هنری است و من که چهار سال تلاش کردهام این نمایش را اجرا کنم، قطعا تلاشم را کردهام که تاثیر مثبتی روی جامعه بگذارم، تمام اتفاقها را با وسواس تراش دادهام که هم اغراق نکرده باشم و غیرواقعی حرف نزنم و هم تاثیرگذار باشم و کسانی که از دیدن این نمایش بیرون میروند، درک بیشتری از افراد ترنسکشوال داشته باشند.
ساناز بیان درباره این تاثیرگذاری به نامهها و پیامهایی که دریافت کرده اشاره میکند: در بین این پیامها دو اتفاق من را بیشتر از همه خوشحال میکند، یکی برخورد افراد ترنسکشوال که این نمایش را دیدهاند و دیگری افرادی که برای اولین بار با این موضوع مواجهه داشتند. این برای من و بازیگران این نمایش خیلی اهمیت دارد و خستگی را از تن ما به در میکند. بازيگران اين نمايش هيچكدام ترنسكشوال نيستند و جزو بازيگران حرفهاي هستند، نقش ترنسکشوال و افراد درگیر این شرایط را بازی کردن کار سختی است. ترس از مضحکه شدن، ترس از برچسب خوردن و فشار زیاد این تمرینها مقابل خود افرادی که در چنین شرایطی هستند یا پزشکان و کارشناسان، کار را سخت میکند و من فکر میکنم بازیگران این آثار رسولانی هستند که به مسئولیت اجتماعیشان باور دارند.
با همه این سختیها، کارگردان نمایش «آبی مایل به صورتی» به این فکر میکند که اگر در هر شب اجرا بتوانند روی چند نفر هم تاثیرگذار باشند، به هدفشان رسیدهاند: نمیدانم چه ابزاری برای ارزیابی تاثیرگذاری وجود دارد که بگویم چقدر تاثیرگذار بودهایم، امیدوارم باشیم، تنها چیزی که میدانم این است که از روزی که اجرای ما شروع شد و البته همزمان نمایشی از آقای ارسطو درباره تغییر جنسیت روی صحنه رفت، در گوگل، کلمه ترنسکشوال چندین برابر بیشتر جستجو شده است. اینها شاید باعث بیشتر آشنا شدن جامعه با این افراد شود و دیگر آنقدر که در شبکههای اجتماعی و در کوچه و خیابان میبینیم، توهینآمیزترین جملهها نثار این افراد نشود؛ آن هم به جرم گناهی که نکردهاند و تنها نیاز و تمایلشان این است که از یک رنگ به رنگ دیگر دربیایند.
عکسها: سارا ثقفی
منبع:خبرآنلاین