به گزارش خبرگو ، سالنامه روزنامه شرق در بخش ادبیات خود پروندهای برای رضا براهنی، نویسنده، شاعر و منتقد ادبی نامآشنای معاصر دارد که در آغاز آن اکتای براهنی، کارگردان سینما و فرزند رضا براهنی در یادداشتی نوشته است:
«در حال حاضر هيچ كتابی از رضا براهنی اجازه چاپ و انتشار نمیگيرد. سالهای سال من اين كتابها را پيگيری كردم و در نهايت به اين نتيجه رسيدم كه برای اين كتابها ظرفی تعريف شده؛ ميانگينی به اين صورت كه در هر دولتی سه كتاب چاپ میشود و بس!
وقتي كتاب بيرون آمد میدانم كه باز رفتيم تا دولت بعدی! خاطرمان جمع كه اين ظرف فرهنگی ما اندازه يک استكان فرهنگی است اما هرگز سماور نخواهد شد! يعنی در نهايت يک علاقهمند به ادبيات يا سينما و يا شعر را يک چای میدهيم و باقی میهمانان و خوانندگان ما تماشا میكنند.
خوشا به حال بازار افستفروشان! نوشجانشان!
اين چيزی است كه من در 20 سال پيگيری، در مورد آثار رضا براهنی در وزارت ارشاد ديدم. گويا برای آدمهايی شبيه به ما از قبل ظرفهای كوچكی تعريف شده؛ ظرفهایی كه اندازه همان يک استكان باشند. در سينما هم همينطور است. فرقی نمیكند ما بفروشيم يا نه! هر چقدر بدويم آخرش به يک استكان ختم میشود. استكانی كه هرگز نمیتواند به تمام میهمانان چای دهد! عملا سالهای سال ما سماور ساختيم ولی استكان هم نفروختيم! حكايت كار فرهنگی ما هم اين است كه يكی بر سر شاخ، بُن میبريد!
رضا براهنی در طی سالهايی كه در كانادا زندگی میكند بسيار فعال بوده و به مدت 20 سال در مجله شهروند تورنتو نوشته و چندين كتاب در فرانسه چاپ كرده است ولی حالا همه پشت خط اجازه در ارشاد ماندهاند: قصههای كوتاه براهنی؛ قصهنويسی جلد دوم؛ شعر بلند اسماعيل و شعرهای جديد و نظريات زبانيت در شعر و بوطيقای قصه و طلا در مس و... چهار ناشر معتبر كشور به ارشاد میروند و میآيند. حتی به يک استكان چای هم نمیرسند. از سال 93 تاكنون پرونده براهنی تعطيل است. بله! همه تلاش میكنيم ولی اين استكان سماور نخواهد شد.
عرض كردم سينما هم همينطور است. حق ما يک استكان فرهنگي است و همه سماورها جلوی ما رژه میروند و مدعیها سرزنش میكنند و تا دلتان بخواهد خار مغيلان داريم؛ سماورهايی حلبی با روكش طلا فراوانند! مقالهای كه در اين مجموعه میخوانید (اشاره اکتای براهنی به مقاله «تجدد در چوبک» به قلم رضا براهنی است که در سالنامه نوروز 1396 روزنامه شرق چاپ شده است) از همان مقالههای داخل استكان فرهنگی ماست. از همانهاست كه مانده؛ همانها كه قرار است اجازه بگيرند روزی! در جايی از اين مقاله براهنی در مورد چوبک آمده: «آيا شگفتآور نيست كه هر چهار بنيانگذار قصهنويسی در ايران، جمالزاده، هدايت، علوی و چوبک دور از كشور خود و در اطراف و اكناف جهان مرده باشند؟» و پاسخ من اين است: «نه! چرا شگفتآور باشد؟! اصلا شگفتي ندارد!»