به گزارش خبرگو ،این پرسش که چه شد، از «کار عار نیست» به «کار مال تراکتور است» رسیدیم، سرنخ خوبی است برای آنکه بفهمیم چرا کالای ایرانی، امروز نیازمند حمایت است. همه ما با این ماجرا مواجه شدهایم یک رستوران یا فستفود که باز میشود ابتدا غذای باکیفیت و مطلوبی به دست مشتریان میدهد اما بعد از مدتی غذاهایش چنان به دست مشتری میرسد که میگویند دیگر مثل روز اولش نیست؟ چرا این اتفاق افتاده که محصولی یا کالایی روز اول مطلوبیتی داشته و بعد از طی مدتی آن را از دست داده یا دیگر به اندازه سابق نیست؟
خریده نمیشود چون بازار تابع قوانین خود است که سادهترین و رایجترین اصل آن «عرضه و تقاضا» است. به همین دلیل است که اگر امروز کالای ایرانی را نیازمند حمایت میدانیم باید ببینیم فرآیند تولید آن چه پستی و بلندیهایی داشته یا بهتر بگوییم فرآیند کاری که برای تولید آن محصول بوده چه بر سرش آمده که دیگر برای آن تقاضا نیست.
به نظر میرسد امروز بیش از آنکه کالای ایرانی نیازمند حمایت باشد این فرهنگ کار است که باید حمایت شود. روزگاری سرلوحه مردم این سرزمین «کارها نیکو شود اما به صبر» بود اما امروز همه در جستوجوی آنند که یکشبه پولدار شوند.
حمایت از کارگر ایرانی
کالای ایرانی را کارگر ایرانی باید تولید کند ولی مشروط به آنکه طبق فرموده پیامبراکرم(ص) «مزد کارگر را وقتی هنوز عرقش خشک نشده بپردازید.» در همین ۶ماهه دوم سال گذشته بهجز کارگران نیشکر هفتتپه که روزنامه به صورت مفصل از وضعیت آنها و به تعویق افتادن پرداخت دستمزدهایشان نوشت، چند سری کارگر دیگر حقوق و دستمزدشان به تعویق افتاده بود. براساس اخباری که خبرگزاری کار ایران، ایلنا، منتشر کرده است کارگران هپکو، کارگران ایرانسوییچ، کارگران آلدا، کارگران کاشی قوچان، کارگران فولاد در خوزستان، کارگران معادن البرزشرقی، کارگران کابل پیشرو انار و بسیاری کارگران دیگر با موضوع عدم پرداخت دستمزدشان دستبهگریبان بودند. فارغ از این نامها که ذکرش رفت، بسیاری از این کارگران، شاغل بخش دولتی نیستند اما نگاهی به مجموعههایی که در آن کار میکنند، نشان میدهد آنها در بخش خصوصی نیز شاغل نیستند و بیشتر کارگر نهادهایی هستند که در فاصله عمر دولتهای نهم و دهم خصوصیسازی شدهاند.
آنچه بیش از هر چیز کیفیت کالای ایرانی را تضمین میکند کار کارگر ایرانی است. براساس آمارهای رسمی دلایلی از جمله پایین بودن دستمزدها، روزمرّگی، پیاده نشدن کار شایسته در بنگاهها، بیتوجهی به مهارت و تخصص افراد در کار، نگرانی از آینده و دغدغه تامین اجتماعی و ضعف در فرهنگ کار؛ از دلایل افت شدید بهرهوری نیروی کار در ایران است.
نکتهای که در تایید آن دکتر «پریچهر سلطانی» مشاور سازمان شهرکهای صنعتی و صنایع کوچک و دبیر کارگروه زنان روستایی و عشایر معاونت زنان و خانواده ریاستجمهوری میگوید: «در خیلی از کارگاههایی که ما برای سرکشی میرویم، بهخصوص تولیدیهای پوشاک، به ما میگویند ما به نیروی کار نیاز داریم و به ما نیروی کار منظم و منضبط معرفی کنید. نیرویی که بیاید از صبح تا ۴ بعدازظهر مرتب و منظم کار کند خیلی کم داریم.»
او در پاسخ به این پرسش که چرا نیروی کار حاضر نیست برود کار کند، توضیح میدهد: «مساله اصلی حقوق کمی است که کارگران میگیرند. حقوق اداره کار کفاف زندگیشان را نمیدهد. خیلی وقتها بیمه نمیشوند. در سالهای اخیر گران بودن بیمه و سنگینی مالیات سبب شده کارفرماها نتوانند کارگران را بیمه کنند. بنابراین خیلی جاها نمیتوانند آن حمایتی را که لازم است از کارگر بکنند و همین یعنی عدم حمایت از کار و تولید ایرانی.»
سلطانی به تجربه سرکشی به شهرکهای صنعتی کشور و صنایع کوچک اشاره میکند و میافزاید: «اگر ما بخواهیم محصول خوبی به دست مشتری بدهیم در فرآیند تولید باید هوای کارگری که محصول را تولید میکند، داشته باشیم و این مسوولیت متوجه کارفرمایان و وزارت تعاون، کارورفاه اجتماعی به عنوان متولی نظارت بر رعایت حقوق کارگران است. اما مساله مهم این است که باید حرف کارفرمایان هم شنیده شود. فقط با شعار نمیتوان از کار ایرانی و فرهنگ کار در ایران حمایت کرد و باید قانونگذار هم به کمک بیاید.»
از وقتی پای رانت به بازار ایران باز شد
اگر از کشف نفت به عقبتر بازگردیم تاریخ ایران کار را محترم میشمرده است. همانطور که فردوسی سروده است: «تنآسایی و کاهلی دورکن/ بکوش و ز رنج تنت سور کن
که اندر جهان گنج بیرنج نیست/ کسی را که کاهل بود گنج نیست.»
اما کشف این سرمایه خدادادی معادلات بازار کار و فرهنگ کار در ایران را تغییر داد. دکتر بابک دربیکی، مدرس دانشگاه که فعالیت در اتاق بازرگانی و مدیریت روابط عمومی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را در کارنامه خود دارد، میگوید: «چه آن مثلها و متلها درباره کارکردن و کار نکردن یا چگونه کار کردن ما ایرانیها صحت داشته باشد چه نه، امروز در بخش کار و تولید در یک جامعه وابسته به نفت مشغول زندگی هستیم. یعنی همچنان کارکردن فاقد ارزش است. شاید این امر به نوعی به فرهنگ و رفتار اجتماعی بازگردد که باید ریشهیابی شود.»
دربیکی که تحصیلکرده علوم ارتباطات است در تشریح تاثیرگذاری و نقش نفت در فرهنگ کار ایرانیان توضیح میدهد: «همواره یک حکومت یا حاکمیت مرکزی وجود داشته که پول و ثروت را از بالا به پایین تزریق کرده و به همین دلیل در این فرهنگ همه به دنبال داشتن یک آب باریکه هستند. کاری که با اطمینان سر ماه حقوق ثابت و مشخص خود را گرفته و نگران خطرپذیری بازار و نوسانات و ریسک کار نباشند. همین فرهنگ منجر شد تا به نوعی افراد برای امرار معاش و زندگی به جای کارآفرینی و خلاقیت وابسته به دولت باشند.»
در عین حال «پریچهر سلطانی» به نکته دیگری در فرهنگ کار ایران اشاره میکند که ما دیگر فرزندانمان را برای کارکردن تربیت نمیکنیم. سیستم آموزش و پرورش هم این کار را نمیکند. او میگوید: «نگاه کنید ببینید الان فرزندان ما چگونه به مدرسه میروند؟ خودمان آنها را میبریم و خودمان آنها را با خودرو به خانه برمیگردانیم. مراقبیم که برای ساعت فراغت در مدرسه خوراکی داشته باشند. هیچ حرفه و کاری به آنها نمیآموزیم. هیچ کارآموزی برای آنها تدارک نمیبینیم. در مدرسه هم چه کسی باید به دانشآموزان کارکردن بیاموزد؟ معلم. اما معلمان ما خود گرفتار وضعیت تامین معاش خود هستند و دیگر انگیزهای برای آنها باقی نمانده که بخواهند کارکردن را توصیه کنند.»
عصر پورشهها آخرین ضربه بود
آخرین ضربههای تبری که درخت تنومند کار و فرهنگ آن را در ایران نشانه گرفته بود، در دورهای بر پیکره کار فرود آمد که کشورمان به بالاترین سطح درآمد از فروش نفت در تاریخ کشف این سرمایه خدادادی رسید؛ همان زمان که رییس دولت نهم و دهم وعده برکت به سفرههای ایرانیان داد. روزی که پای پول مقدس به سفرههای مردم باز شد و خیابانهای پایتخت را «پورشه»ها بیش از هر پایتخت دیگری درنوردیدند. همان زمان که زارعی در روستایی «یارانه»اش بیش از کشت و زرعش شد و دست از کار کشید. دیگر قصه آن نبود که دهقان برای فرزندانش بگوید گنجی در این زمین نهفته است و فرزندان به سودای گنج زمین را شخم بزنند و دست آخر زمین بار بدهد و ثمرهای چون گنج نصیب شود. همه منتظر آن پول مقدسی بودند که نویدش را پیامکی اول هر ماه سرپرست خانواده دریافت میکرد.
اما این همه ماجرا نبود. دورزدن تحریمها هم به آن همه سرمایه برآمده از فروش نفت افزوده شد. کیست که نداند کسی سرمایهاش را خرج روزمرّگی نمیکند. نفت اگر بود از گذشتگان مانده بود و آیندهای هم در پیش بود.
«پریچهر سلطانی» در پاسخ به اینکه چرا مردم حاضر شدند پول برآمده از نفت را به صورت یارانه و رانتهایی دیگر دریافت کنند و به اصطلاح بخورند ولی حساب فردا را نکنند، میگوید: «برای اینکه ما میدانیم در کشوری ثروتمند با سرمایههای خدادادی بسیار زندگی میکنیم. انتظار ما داشتن این ثروت است. شاهد آن هستیم که عدهای بسیار فربه شدهاند ولی مردم نه. این وضعیت ناشی از همان دسترسی به رانتهای برخاسته از سرمایه ملی یعنی نفت و مشابه آن بوده است. جز نفت دسترسی به اطلاعات هم بوده است.»
دبیر کارگروه زنان روستایی و عشایر معاونت امور زنان و خانواده ریاستجمهوری در توصیف نقش اطلاعات در ایجاد رانت در کشور میگوید: «وقتی واسطهگری موجب ارتقای مالی افراد شده دیگران هم در جستوجوی همین وضعیت هستند. میگویند تو برای ما پروژه بگیر ۳۰درصد آن را خودت بردار. حتی اخذ مطالبات هم به واسطهگری انجامیده و طرف برای دریافت مطالباتش حاضر است درصدی از آن را به واسطه بپردازد. اگر سیستمهای دولتی برگزاری مناقصات و مزایدهها الکترونیک میشد و همه به اطلاعات دسترسی داشتند اینگونه لازم نبود حق واسطهگری پرداخت شود.»
وقتی کارآفرینان را ذلیل کردیم
اتفاق دیگری هم افتاده است که فرهنگ کار در ایران را مخدوش کرده است. این اتفاق به ویژه با تغییرات اجتماعی رخ نمایاند.
«بابک دربیکی» میگوید: «ابتدای انقلاب دست به یک سری کارهای عجیب و غریب زده شد. نگاه چپ بر حوزه اقتصادی حاکم شد و مبارزه با طاغوت موجب مصادره بسیاری از اموال شد. مثلا یکی از کارهای عجیب و غریب این بودکه ما از کارآفرینان به نام زالوصفت یاد کردیم. البته در نظامهایی که دولت اقتدارگرا بوده و به نوعی با یک دولت رانتی سروکار داریم، طبیعی است که نمیتوان سرمایهداری سالم را انتظار داشتهباشیم اما این بدان معنا نیست که همه سرمایهدارها و کارآفرینان در آن نظام سرمایهداری ناسالم هستند.» دربیگی همچنین میافزاید: «خاطرم هست تا همین چند سال پیش در فیلمها اگر قرار بود شخصیتی را بد و منفی معرفی کنند او را پولدار معرفی میکردند. بنا به همین اشتباهات به کسانی که زندگی مرفه یا خودروی خوب و وضعیت مالی عالی داشتند بدون اینکه بدانیم این ثروت چطور و چگونه به دست آمده، تعبیرهای غلط و اشتباه را تعمیم میدادیم. متاسفانه در دوران جنگ نیز این نگاه ادامه داشت اما در نهایت به مرحله پس از جنگ رسیده و نیازمند اقتصاد مولد شدیم.
این تحصیلکرده علوم ارتباطات که معاون اطلاعرسانی و ارتباطات اجتماعی دبیرخانه شورای گفتوگوی دولت و بخش خصوصی نیز بوده است در تحلیل فرآیندی که جامعه در مورد فرهنگ کار و کارآفرینی پشت سر گذاشته است، نیز میگوید:
البته وقوع جنگ و تغییر الگوی اقتصادی تا حدودی اجتنابناپذیر بود، اما آن الگوی اقتصادی بعد از جنگ باید تغییر میکرد، ولی سالها خسارت جنگ، عقبماندگی، سالها غلبه نگاه چپ روی اقتصاد و در این فضا و تولید محتوای ضد سرمایهداری در کشور، باعث شد که ما یک نسلی را پرورش دهیم که بازگشت به آن دوره طلایی سرمایهداری سخت شود. ما نسل پویا و کارآمدمان را آنقدر به سمتی هول دادیم که یاد نگرفت ریسک کند یا تولید کند، یاد نگرفت بتواند منابعی غیر از منابع دولت تجهیز کند، حتی بخش خصوصی ما هم دنبال این است که ایدهای تولید کند و پولش را از دولت بگیرد. به همین دلیل نوع تفکر است که بخش خصوصی قادر نخواهد بود روی پای خودش بایستد. چون با تغییرات دولت بالا و پایین میشود. البته یکی از موضوعاتی که باید خیلی جدی به آن توجه داشته باشیم بحث آموزش است. آموزش این مساله که بتوانیم مستقل فکر کرده و مستقل کار کنیم.
در سالهای اخیر گران بودن بیمه و سنگینی مالیات سبب شده کارفرماها نتوانند کارگران را بیمه کنند. بنابراین خیلی جاها نمیتوانند آن حمایتی را که لازم است از کارگر بکنند و همین یعنی عدم حمایت از کار و تولید ایرانی.
اگر ما بخواهیم محصول خوبی به دست مشتری بدهیم در فرآیند تولید باید هوای کارگری که محصول را تولید میکند، داشته باشیم و این مسوولیت متوجه کارفرمایان و وزارت تعاون، کارورفاه اجتماعی به عنوان متولی نظارت بر رعایت حقوق کارگران است. اما مساله مهم این است که باید حرف کارفرمایان هم شنیده شود. فقط با شعار نمیتوان از کار ایرانی و فرهنگ کار در ایران حمایت کرد و باید قانونگذار هم به کمک بیاید.