به گزارش خبرگو ، محمد رحمانیان، نمایشنامهنویسو کارگردان تئاتر و سینما، فیلمنامهنویس و مدرس دانشگاه در مورد این که از کی و کجاو چطور با نمایشنامه و شیوه نمایشنامهنویسی به عنوان قسمی از ادبیات آشنا و به آنعلاقهمند شد گفت: «اتفاقاتی که در مورد من افتاد کمی خندهدار است و خیلی رنگ و بویفرهنگی ندارد. تلویزیونِ آن زمان، برنامهای نشان میداد که الان اسمش یادم نیست امامجریاش عزتالله متوجه بود. مسابقهای بود در مورد اطلاعات عمومی. من بچه بودم واز این سوال و جواب میان مجری و شرکتکنندگان در مسابقه خیلی خوشم میآمد. از این وآن پرسیدم که پاسخ این پرسشها را کجا میشود پیدا کرد؟ تا این که برایم یک دایرهالمعارفخریدند، از آنهایی که همه چیز از همه جا در آن هست. من خیلی علاقهمند شدم و شروعبه خواندن این دایرهالمعارف کردم. در بین همه مطالب این کتاب، بخش نویسندهها برایمخیلی جذابتر بود و فکر میکردم چقدر زندگیهای پر فراز و نشیبی داشتهاند این آدمهاو اصلا خود زندگیشان داستان بوده.»
او ادامه داد: «کلاس چهارم یا پنجم بودم و همین دایرهالمعارفباعث شده بود تقریبا جواب همه سوالهایی را که عزتالله متوجه میپرسید بلد باشم وخانواده هم مرا تشویق میکردند و فکر میکردند نابغهام! در صورتی که نمیدانستند مراجعهبه این کتاب خیلی آسان است و ارزان و میشود تمام آن اطلاعات را درش پیدا کرد.»
رحمانیان افزود: «اینطوری شد، به همین سادگی. یعنی من علاقهمندشدم به اطلاعات عمومی، علاقهمند شدم به نویسندهها، انشایم هم در دوران راهنمایی خوببود. آرامآرام به نوشتن علاقهمند شدم. اما این که چرا نمایشنامه نوشتم؟ یک مدرسه دخترانه بود که آمفیتئاترنسبتا خوبی داشت و من دوست داشتم آن جا اجرا داشته باشم و به همین دلیل برای اجرا درسالن آن مدرسه نمایشنامه مینوشتم! یکی از دوستانم هم که الان خودش بازیگر است به منگفت دوستی دارد که در این مدرسه است و پرسید میشود وارد گروه اجرا شود؟ و من هم گفتمبیا! نمیدانم شما میتوانید اینها را چاپ کنید یا نه. ولی این آغاز ماجرا بود و کمکمبرای گروه خودمان نمایشنامه نوشتم و در ضمن نمایشنامههای دیگران را هم اجرا میکردیم،مثلا متنهای بهزاد فراهانی را.»
او تصریح کرد: «مثل باقی چیزهایی که در همان دایرهالمعارف خواندهبودم میدانستم که چیزی وجود دارد به اسم داستان، چیز دیگری به اسم داستان کوتاه وهمینطور رمان و نمایشنامه. اولین داستان بلند یا رمانی هم که خواندم اثری از جک لندنبود به اسم «آوای وحش» که فکر میکنم برای گروه سنی آن زمان خودم هم مناسب بود؛ داستانیبسیار جذاب در مورد دوران مختلف زندگی یک سگ تا زمانی که به اصل خود برمیگشت و تبدیلبه گرگ میشد. همان زمان نمایشنامه هم میخواندم و اولینهایش نوشته دکتر غلامحسینساعدی بود. در حوزه داستاننویسان ایرانی هم اولین مجموعه داستانی که خریدم و در کتابخانهامگذاشتم «عزاداران بَیَلِ» ساعدی بود با طراحی جلد زندهیاد عباس جلالی سوسنآبادی کهانتشارات آگاه خیلی زیبا و چشمنواز درآورده بودش. اگر اشتباه نکنم دوره دوم چاپ آثارساعدی بود. چون دوره اول را انتشارات نیل درآورده بود و طرح روی جلدشان خیلی خوب نبود.پشت جلد «عزاداران بیل» خواندم که ساعدی با اسم گوهر مراد نمایشنامه هم مینویسد وبعد چند نمایشنامهاش را خریدم و کمکم ساختارش را یاد گرفتم. منظورم این است که چیزخیلی پیچیدهای نبود.»
او در پایان توضیح داد: «آن زمان بیشتر برای اجرا در دبیرستانمینوشتم تا وقتی که انقلاب شد و باز نوشتن را ادامه دادم. زمستان ۵۹، سال آخر دبیرستانبودم که با خودم گفتم باید به صورت جدی یک نمایشنامه بلند بنویسم و حاصلش شد «سرودسرخ برادری»، و سال ۶۰ که تازه دیپلم گرفته بودم در تالار قشقایی مجموعه تئاترشهر اجرایشکردم.»
این بخشی از صحبتهای محمد رحمانیان است در کافهخبرخبرگزاری خبرآنلاین که به همراه حمید امجد و محمد چرمشیر مهمان ما شدند و میتوانیدمشروح آن را اینجا بخوانید.
منبع:خبرآنلاین