به گزارش خبرگو ،آفتاب تازه زده که به نزدیکی مرز میرسم. پرویزخان با مرزهای زمینی دیگری که دیدهام فرق زیادی ندارد با این تفاوت که اینجا بزرگترین مرز صادراتی غرب کشور است. برخی از کارگران مرزی را وقتی برای تهیه گزارش به مناطق زلزلهزده سرپل ذهاب و قصرشیرین رفته بودم در چادرها و کانکسهایشان دیده بودم. خیلیهایشان همان موقع از من خواستند سری به محل کارشان هم بزنم، مشکلاتشان را از نزدیک ببینم و پای درددلشان بنشینم. میگویند بارها درباره شرایطشان به نهادهای مختلف مراجعه کردهاند و نامه نوشتهاند اما رسانهای آنها را ندیده و صدایشان را انعکاس نداده.
کارگران در سالن انتظار نشستهاند تا شماره هرکدامشان از بلندگو اعلام شود. معمولاً شش نفری صدایشان میکنند تا بار یک کامیون را بزنند؛ بار کامیون سیمان را. بلندگو شماره 101 تا 106 را اعلام میکند. بقیه کارگرها که امید چندانی ندارند نوبتشان به همین زودیها برسد، گوشهای دور هم جمع شدهاند. بیشتریها دور سرشان پارچهای پیچیدهاند تا از گزند گرد و غبار سیمان در امان باشند. خیلی زود تعداد زیادی از کارگران مرز برای گفتن مشکلاتشان جمع میشوند.
محمد از بقیهشان مسنتر است و اول از همه حرف میزند: «ساعت هشت صبح میزنم بیرون و شش و هفت بعد از ظهر برمیگردم خانه. خب زن و بچهام توقع دارند دست پر و با یک حقوق خوب پیششان برگردم. اما زیادی شانس بیاورم و دو بار سیمان بزنم 12 هزار تومان در روز گیرم میآید؛ تازه اگر خیلی خوش شانس باشم. مگر ما خواستهمان چیست؟ همین که حقوقمان را بدهند، همین که به موقع بیمهمان را واریز کنند، دیگر توقع دیگری نداریم. حالا الان که خوب است، اگر تابستان بیایی میبینی با چه وضعی توی گرمای 50 درجه کار میکنیم. نه کولری داریم نه آب آشامیدنی، نه آب سردکن.»
کارگرها دل پردردی دارند و میگویند اگر انعامی که رانندههای عراقی میدهند نباشد، اصلاً زندگیشان نمیگذرد. آنها برایم توضیح میدهند که برای بار زدن کامیونهای میوه از کارگران آزاد استفاده میکنند که حقوق و مزایای بهتری دارند و بعد از پایان کار معمولاً چند کیلویی میوه هم با خود به خانه میبرند.
800 کارگری که برای شرکت تعاونی مرزی کار میکنند کارشان بار زدن سیمان است و در قبال هر بار سیمان 5 هزار و 800 تومان دستمزد میگیرند. امید یکی از کارگرهای همین شرکت دستهای پینه بستهاش را نشانم میدهد. صورت پرچین و چروکش هم نشان از زندگی سختش دارد: «دستهای همه همین جوری است، متورم و پینه بسته. بس که کار اینجا سخت و طاقت فرساست. اینجا هیچ کس از کار زیاد و سخت ابایی ندارد. هیچ کس از کارگری نمیترسد اما به شرط اینکه پول و دستمزدش بجا باشد. ما یک بار سیمان که میزنیم 5 هزار و 800 تومان میگیریم.
از سال 84 تا الان دستمزدمان همین است. حتی یک قران هم به حقوقمان اضافه نشده. بیمه هم درست و حسابی واریز نمیشود. 30 روز دقیق بیاییم سرکار برایمان 10 روز بیمه حساب میشود. با این وضعیت هیچ مستمری شامل حالمان نمیشود. نه عیدی میگیریم نه هیچ چیز دیگری.»
کارگران از وضعیت رفاهیشان هم گلایه دارند. آنها اتاق درب و داغانی را نشانم میدهند که حتی زیراندازی هم کف آن پهن نشده: «مجبوریم گاهی همین جا استراحت کنیم. نه سرویس بهداشتی داریم و نه آب آشامیدنی، نه ناهار میدهند نه هیچی. یک بار سیمان 25 پاکت است؛ اگر روزی دو بار خالی کنیم، میشود روزی 12 هزار تومان. در ماه میشود فوقش 300 هزار تومان. تازه اگر خوش شانس باشیم و دو بار در روز بار به پستمان بخورد.»
مرد دیگری گوشه اتاق نشسته که او هم دوست دارد حرف بزند یا بهتر که بگویم همان حرفها را تکرار کند: «از سال 80 اینجا کار میکنم اما هنوز 4 سال هم بیمه ندارم. قبلاً در همین مرز کارگران کولهبری میکردند. باز وضع آنها بهتر بود اما کولهبری هم مدتی است در مرز پرویزخان تعطیل شده.»
اغلب کارگرهای اینجا زلزله زدهاند. آنها میگویند فکرش را بکن بعد از این کار سخت باید برویم توی چادر زندگی کنیم. کارگران قصرشیرینی که اکثریت هستند حتی نتوانستهاند کانکس هم بگیرند و هنوز توی چادر زندگی میکنند. آنهایی هم که از سرپل ذهاب میآیند، وضعیت بهتری ندارند و میگویند همه حیاتشان به همین کار بستگی دارد.
یکی از مردها میگوید: «یک بار در روزنامه محلی هم درباره مشکلاتمان نوشتند اما به جایی نرسید. دردمان را انگار هیچکس نمیخواهد بشنود. همین الان بروید اتاق کارگری، همه حرفهایمان را عوض میکنند. میگویند عیدی دادهایم، حقوق خوب دادهایم... هرچقدر مینویسیم و درخواست میکنیم، کسی اهمیت نمیدهد. مگر ما خواستهمان چیست؟ همین که حقوقمان را بدهند و به موقع بیمه را واریز کنند، کافی است.»
یارعلی به میان صحبتهایش میدود: «تازه فکر کن با این همه سختی حقوقمان را یکجا هم نمیدهند؛ یک بخشش را وسط ماه بعدی میدهند و بقیهاش را آخر ماه. نه سرویس بهداشتی هست نه جایی که به دست و صورتمان آبی بزنیم. این گرد و خاک سیمان ریه برایمان نگذاشته به هرکس هم نامه مینویسیم رسیدگی نمیکند؛ نه اداره صنعت و معدن، نه فرمانداری، نه هیچ جای دیگر.»
اینجا بیشتر کارگرها بیمارند؛ آنها یا دیسک کمر دارند یا سیاتیک گردن یا مشکلات عفونی و ریه. آنهایی که بیماریشان جدیتر است یا مسنترند طبق یک قرارداد نانوشته بارهای سبکتر را جابهجا میکنند، مثل خشکبار.
مشکلات کارگران را با قابل رستمی، رئیس شورای کارگری مرز پرویزخان هم درمیان میگذارم. رستمی میگوید: «800 کارگر در این مرز که بزرگترین مرز صادراتی غرب کشور است، کار میکنند. از این مرز کالاهای مختلف به نقاط مختلف کشور عراق و دیگر کشورها صادر میشود اما برای این 800 نفر که با این همه سختی کار میکنند فقط 10 روز در ماه بیمه محاسبه میشود. ما کارگرها ساعت هشت و نیم سر کاریم و گاهی تا ساعت 12 شب هم سرکار میمانیم حتی اگر کار طول بکشد مجبوریم تا صبح هم بمانیم و بار بزنیم. خالی کردن بار سیمان کمرشکن است. شما از نزدیک دیدید که چقدر این کار سخت است فکر کنید در دمای بالای 50 درجه سانتیگراد اگر به سیمان نزدیک شوی دستت میسوزد. آن موقع سال دست همه کارگرها متورم میشود اما با همه این سختیها کارگران کار میکنند.
با این همه با ما روزمزدی حساب میکنند بعد از 20 روز مزد روزانهمان را که 5 هزار و 800 تومان است به حسابمان واریز میکنند. من الان 9 سال است در این مرز سابقه کار دارم اما فقط 802 روز برایم بیمه ریختهاند، یعنی دو سال و نیم. بارها شکایتمان را مکتوب و شفاهی به فرمانداری و دیگر نهادها اعلام کردهایم و با اینکه قول میدهند مشکلاتمان را حل کنند تا حالا هیچ فایدهای نداشته.»
اوتأکید میکند ساکنان این شهر مرزی شغل دیگری ندارند و زندگیشان از راه کارگری میگذرد: «زمینهای کشاورزی شور است و چشم همه با چهار پنج بچه به همین حقوق کم است. اینجا کارگرها بیش از دو سال است رنگ گوشت قرمز توی سفرهشان ندیدهاند. بخدا خود من دو سال است گوشت توی سفرهام نیامده.»
پاسخی که مسئولان درباره بیمه به کارگران مرز پرویزخان میدهند این است که باید در ماه 70 بار خالی کنند تا بیمه یک ماه کامل برایشان محاسبه شود. اما چه کسی میتواند خوش شانس باشد و 70 کامیون را در ماه بار بزند؟ حالا کارگران بیشتری را از بلندگو صدا زدهاند؛ تند و تند دور سرشان پارچهای میپیچند و راهی میشوند. میگویند شاید روزی، روزی... بالاخره کسی بخواهد حرفها و دردهای آنها را هم بشنود.